سیب حلال
با بچه های فامیل، کنار نهر اب مشغول بازی بود،که یک سیب قرمز و درشت از اب رد شد.
بچه ها گرفتنش و تقسیم کردند و خوردند اما علیرضا نخورد.
گفت:من نمی خورم. شاید صاحبش راضی نباشد.بچه ها نفهمیدند چی گفت!ولی پدر از خوشحالی بال در اورد،
وقتی دید پسرکوچکش اینقدر حلال حرام سرش می شه!
(شهید علیرضا مظفری-نام کتاب:صفات فکر بکر خدا صفحه 70)